...این یادداشت ها را برای تو می نویسم



جدای از اینکه چه جایگاهی در ذهنم داره ، گاهی یک جمله یا یک حرف ازش یادم میاد که دلگرمم میکنه . یا پیش خودم میگم چه چیز قشنگی گفته بود ، الان میفهمم . یا فارغ از این که غمگینه ، شرایطش بده یا حالا به هر دلیلی رو به راه نیست ،زندگیش یکجور بی پروایی داشت یا نمی دونم ، خلاصه وقتی ناراحت بودم یک جمله میگفت و می دیدم دنیا هنوز به سیاهی ای که من می بینم نیست ! این بخش از خاطراتش مربوط به جایگاهش در روح منه .
الان داشتم فکر میکردم من همون خورشید و آسمونی رو میبینم که یه آدم دیگه تو یه شهر دیگه یا حتی کشور دیگه ! و نمی دونم چرا فکر کردن به این موضوع برام عجیب بود . حسش عجیب بود‌ . * به عکس خندونش تو قاب عکس ، با ربان مشکی نگاه میکردم.برگشتم ، دیدم عمه داره نگاهم میکنه .پرسید به چی فکر میکنی؟ چشمام برای هزارمین بار تو این هفته اشکی شد ، گفتم به اینکه هنوز باورم نمیشه.عمه هم چشماش خیس شد ، گفت اگر تو باور نمی کنی ما چطور باور کنیم؟ باور کردن و پذیرفتن همیشه

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

فروشگاه کتاب بصیرت افزایی مهندس کوروش رزمگیر دانلود لند Christy رز تم Vianey